دهم خردادماه پیکر پاک جنگلبان شهید فضلاله علیپور در حضور برخی مسئولان کشوری و استانی و با همراهی مارش نظامی تشییع و در زادگاهش به خاک سپرده شد؛ جنگل بانی اهل روستای آهودشت چمستان (استان مازندران) که سحرگاه روز جمعه در حال انجام وظیفه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در خون خود غلطید. به گزارش تابناک، آن گونه که روایت میکنند، این حادثه دردناک حوالی ساعت ۴ بامداد در منطقه جنگلی سالده رخ داد. به این صورت که در پی گزارش های دریافتی، فرمانده یگان منابع طبیعی نور به همراه شهید علی پور و چند تن از همکارانش سوار بر یک خودروی پیکاپ سازمانی عازم منطقه مورد نظر شده و مسیر خروجی جنگل را مسدود نمودند. پس از مدتی دو دستگاه نیسان وانت حامل چوب قاچاق قصد خروج از جنگل را داشتند که با خودروی منابع طبیعی و مسیر مسدود شده مواجه میشوند. در این حین یک نفر از متخلفین از خودرو پیاده شده و با تهدید اسلحه شکاری از جنگلبانان می خواهد که مسیر عبور را باز کنند و وقتی با ایستادگی ایشان مواجه می شود، از فاصله بسیار کم (حدود ۳ متری) به صورت مستقیم به سمت شیشه خودروی جنگلبانان شلیک میکند. شلیکی مرگبار با گلوله ای مشهور به چهارپاره که برخی قسمت های آن با گردن و صورت جنگلبان فقید برخورد میکند.
البته علاوه بر این جنگلبان، چند ساچمه نصیب پهلوی فرمانده یگان منابع طبیعی نور که پشت فرمان خودرو نشسته بود میشود و دو جنگل بان دیگر نیز بر اثر برخورد شیشه های شکسته شده خودرو از ناحیه بینی و چشم آسیب میبینند، اما شدت جراحات وارد آمده به علی پور خیلی متفاوت بود.
پس از مجروح شدن جنگلبانان، خودروهای متخلف حرکت کرده و چندین بار به خودروی ماموران میکوبند و پس از کنار زدن آن از مسیر جاده، متواری میشوند. جنگلبانان هم تلاش میکنند تا همکارشان را به بیمارستان برسانند که در نیمه راه فضل اله به رحمت خدا میرود و تنها پیکر بی جانش به بیمارستان امام خمینی نور میرسد. همان جایی که همکاران مجروح ی در آن تحت مداوا قرار دارند. پس از این رویداد و در ساعات ابتدایی روز بعد، چند تن دستگیر میشوند و ساعاتی بعد خبر میرسد که هر پنج متهم، از جمله ضارب اصلی دستگیر شدهاند؛ خبری که میبایست خوشایند باشد اما نه برای خانواده جنگل بان ۴۷ سالهای که دست از جهان شسته و همسر و دو دخترش به سوگ وی نشستهاند. خانوادهای سوگوار که خدا میداند چه گلایه ها و نگرانیهایی در دلشان غلیان میکند. البته ایشان تنها نیستند و چه بسا نگرانی های ایشان را خانواده دیگر محیط بانان و جنگ بانان هم داشته باشند؛ آنهایی که همکار شهید علی پور بودهاند، یا آنهایی که سرپرست خانواده شان در جای دیگری یا در سمت مشابهی مشغول به خدمت است. مثل خانواده محیط بانان. همان هایی که یادآوری داستان محکوم شدن محیط بانان به اعدام، سالها روحیه شان را خراشیده و هر بار که همسرشان، فرزندشان یا پسرشان به محل کار میرود و به گشت زنی مشغول میشود، بند دلشان در آستانه پاره شدن قرار میگیرد. همان هایی که میدانند اگر قاچاقچی یا شکارچی غیرمجازی در راه عزیزشان قرار گیرد، ممکن است فاجعه ای غیر قابل جبران رقم بخورد. راهی که یا به شهادت و بی سرپرست شدن ایشان منجر میشود و یا به حبس و محکومیت وی، چراکه یا باید سینه به گلوله بسپرند و یا برای انجام وظیفه دست به سلاح ببرند که عواقب آن پای خودشان خواهد بود. تقابلی نابرابر که در یکسو ماموران به انجام وظیفه مشغولند و در سوی دیگر قانون شکنانی قرار دارند که متخلف لقب میگیرند. تخلفی که برایش جریمه تعیین شده نه حبس. درست مثل آنهایی که اگر به سمت جنگل بانان نور شلیک نمیکردند، متخلف خوانده میشدند و برایشان جریمه تعیین میشد. گویی قانون گذار از یاد برده که میبایست قانونش مدافع مجریانش هم باشد و این گونه به ابزاری برای تعرض قانون شکنان به ماموران تبدیل نشود.